دیالوگ
دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
شنبه 9 بهمن 1400برچسب:خیس شدن, :: 15:45 ::  نويسنده : Rozhin

من همیشه خیس بودم

روزی که تو بارون منتظر وایستادم

دوست داشتنت

برام

مثل خیس شدن حس ناخوشایندی داشت

اگر چه ممکنه برای تو خوب و دوست داشتنی باشه

 

من مطمئن نیستم که دلم بخاد به اون روزها برگردم



نظرات شما عزیزان:

شبیر
ساعت11:19---10 بهمن 1400
راستی یادم رفت تشکر کنم بابت قسمت نظر دهی .ممنون گاهی نظرات مخاطب رو بازنشر کن .البته نه مال منو .این نظرا برای خودته فقط خودت .
پاسخ:از اونجایی که کسی دیگه ای اینجا نمیاد پس میتونم نشرش کنم امیدوارم ناراحت نشده باشید:)


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: